قانون اساسی- اصول 7، 8 و 9


اصل ۷

طبق دستور قرآن کریم: «و امرهم شوری بینهم» و «شاورهم فی الامر»، شوراها، مجلس شورای اسلامی، شورای استان، شهرستان، شهر، محل، بخش، روستا و نظایر اینها از ارکان تصمیم‏گیری و اداره امور کشورند.

موارد، طرز تشکیل و حدود اختیارات و وظایف شوراها را این قانون و قوانین ناشی از آن معین می‌کند.

اصل ۸

در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه‏ای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت. شرایط و حدود و کیفیت آن را قانون معین می‌کند.

«و الموُمنون و الموُمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر».

اصل ۹

در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت اراضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشه‏ای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند.

امروز، قسمتی از آن روز وعده داده شده بود

دیشب که رسانه ها از نرمش قهرمانانه میگفتند و مینوشتند، همه جا صحبت از نرمش در برابر قدرتهای خارجی بود. اما برای من نرمش در برابر قدرتهای خارجی چندان قهرمانانه نبوده و نیست. شاید چون معتقدم معادلات خارجی بر اساس نرمش تبیین نشده و محصولی از قدرتهای اقتصادی، سیاسی و نظامی است.

دیشب فکر میکردم نرمش قهرمانانه در مقابل طرف خارجی فاقد معنای دیپلماتیک است. یا اگر بخواهم با درجه ای از تخفیف بدان نگاه کنم مادامی که در عرصه سیاستهای داخلی به کار گرفته نشود چندان ارزشی ندارد. مادامی که حصرها و حبسها باقی است، و مجموعه حاکمیت در برابر منتقدان خود سرسختی نشان میدهد، نرمش در برابر بیگانه (حداقل از نظر من) به امتیاز دهی خارج از عرف آن هم به بیگانه- منجر میشود. به عبارت دیگر مقدمه چنین نرمشی، آزاد سازی فضای سیاسی داخلی، وحدت ملی و رفع حصرها و حبسها است که خوشبختانه دستگاه حاکم جمهوری اسلامی ثابت کرد به چنین نرمشی در فضای داخلی نیز اعتقاد دارد.

امروز روز بزرگی بود. روزی که نسرین ستوده، مهسا امرآبادی، محبوبه کرمی، مریم جلیلی، میترا رحمتی، فرح واضحان، ژیلا مکوندی، کفایت ملک محمدی، فیض الله عرب سرخی، محسن امین زاده، احمد زید آبادی و ... از زندان آزاد شدند. حاکمیت امروز نشان داد ظرفیت حل مشکلات گذشته را یافته تا در ادامه راه به حل مشکلات اساسی مملکت بپردازد.  حاکمیت نشان داد به ظرفیت سازی در فضای داخل و جلب فضای اعتماد عمومی نیز عنایت دارد. حاکمیت پس از 4 سال متوجه این نکته حیاتی شد که نرمش در فضای داخلی به داشتن دست بالا در مذاکره با قدرتهای خارجی منتهی خواهد شد.

پی نوشت

·        این دو مطلب را هم بخوانید: لینک 1، لینک 2

·        امروز از آن روزهای خیلی خوب بود. آزادی زندانیان سیاسی به یک طرف. قهرمانی تیم ملی کشتی و صعود استقلال به نیمه نهایی هم امروز را خوبتر از خوب کرد.

·        بسیار علاقمند به دیدن دوستانیم که معتقد بودند مشارکت در انتخابات امری بیهوده است.

یک روز پر از حاشیه ...

پریروز دفاع همسرجان بود. خوب من هم که مسلما دعوت. این شد که یکی دو باری این تاریخ دفاع جابه جا شد تا بشود به این دفاع جانانه رسید. من هم که جز اطاعت امر کار دیگری بلد نبوده و نیستم!!! اراده به رفتن کردم.

شب روز واقعه از محل کار، مدیر گرامی زنگ زد که آآآی مهندس، فردا جلسه است و حضور تو واجب. (در نظر بگیرید که تاریخ تمدید قرارداد من هم همان روز بود و کافی بود بگم کار دارم!!!) با هزار جور لابی کردن جلسه از 11 ظهر! به 8 صبح منتقل شد.

10 صبح که شد آزاد از جلسه با لب خندون به خونه برگشتم. غافل از اینکه امتحان الهی تازه آغاز شده!

11:30 که شد، آماده به حرکت تصمیم به یک کار هیچ وقت نکرده گرفتم. بعد از 2.5 ماه گفتیم دستی به ماشین بکشیم که غافل بودم از این که خداوند میخواد یک درس اساسی! بهم بده. چشمتون روز بد نبینه. کلید ماشین را برداشتم و در خونه را بستم. در که بسته شد تازه یاد کلید خونه افتادم. حالا من بودم بی موبایل! با شلوار تو خونه! یک جفت دمپایی و کلید ماشین. دیگه خودتون را بگذارید جای من. دوان دوان رفتم سراغ کلید ساز. با هزار جور ناله و التماس و چک و چونه یک کلید ساز پیدا کردم و آوردمش. یادمه وقتی این قفل را خریدم طرف گفته بود این قفل بی کلیدش باز نمیشه و اگه کلیدش گم شه بیچاره ای و .... . یک وقت فکر نکنید میخوام بگم قفل اون طوری نبود که آقای فروشنده میگفت، اما آقای کلید ساز قفل خانه ما را در کمتر از 5 دقیقه و بی سر و صدا باز کرد!

در که باز شد برای من شده بود مثل در بهشت. نفهمیدم چه جوری رفتم تو خونه ساک را برداشتم و دویدم سمت ماشین. آن هم ساعت 1:30. حالا من بودم و 2:30 ساعت زمان و دفاع همسرجان و باک خالی! دیگه خودتون سرعت طی مسیر را تخمین بزنید!

پی نوشت:

در نهایت 5 دقیقه پیش از دفاع به مقصد رسیدیم!

 

نقدی بر روند انتخاب شهرداران کلان شهرها

با تشکیل جلسه اول شوراهای شهر و مشخص شدن ترکیب هیئت مدیره آنها روند انتخاب شهرداران نیز آغاز شد. آنچه این روزها از جلسات انتخاب شهردار در شهرهای مختلف به گوش میرسد، فارغ از خروجی آن، روندی است که هدف واقعی شوراهای شهر و روستا را تحت الشعاع قرار داده است.

به عنوان نمونه در اکثر شهرها، اعضای شورا انتخاب شهردار را در پشت درهای بسته انجام میدهند و مردم را محرم مذاکرات خود نمیدانند. قطع به یقین آنچه در مذاکرات انتخاب شهردار مطرح میشود مسائل امنیتی نبوده و نیست. انتخاب شهردار پشت درهای بسته موجب آن خواهد بود که مردم از قول‌ها و وعده های شهردار شهر خود خبردار نشوند. از سوی دیگر، برنامه ای که شهردار به شورای شهر ارائه داده و بر اساس آن منتخب می‌شود نیز از نظر مردم پنهان مانده و به آنان ارائه نمیشود. نتیجه مستقیم این عملکرد عدم امکان ارزیابی عملکرد شورا و شهرداری در طول دوره 4 ساله بوده که مشکلات فراوانی را به لحاظ اعتماد عمومی به همراه خواهد آورد.

در حقیقت شهرداری که مردم از برنامه و جزئیات نحوه انتخابش خبر نداشته باشند، در نهایت خود را مجاز به عملکرد غیر شفاف میداند. امری که این روزها با کمال تاسف در اکثر کلان شهرها رخ داده و منتقدان بزرگترین عیب شهرداران را عملکرد غیر شفاف مالی میدانند.

از سوی دیگر در شهرهای بزرگی همچون اصفهان و تهران، تنها شهردار در مدیریت شهری نقش ایفا نمیکند. در کنار شهردار، معاونین، روسای سازمانها و شهرداران مناطق نقش پررنگی در مدیریت شهری داشته و دارند. به عنوان مثال در یک شهر کوچک شهردار با 7000 نفر سر و کار دارد. در مقابل شهردار یک منطقه در اصفهان با 130.000 نفر سر و کار دارد. به همین نسبت اهمیت شهردار یک منطقه در یک کلان شهر از شهردار شهری کوچک بالاتر است.

این در حالی است که عملا اعضای شورای شهر در کلان شهرها نه در روند انتخاب شهرداران مناطق و معاونینشان، و نه چندان بر روی عملکردشان نقش و نظارتی ندارند. نتیجه این امر نیز ایجاد خلاء نظارتی در کلان شهرها میشود. شاید بهتر باشد اعضای شورای شهر انتخاب شهردار را به انتخاب معاونین و شهرداران مناطقی کاردان و متخصص مقید کنند، تا از تخلفات احتمالی بعدی شهرداران جلوگیری شود.

ستارگان شورا

با اعلام نتایج چهارمین دوره انتخابات شورای شهر اصفهان، اتفاق كم‌نظيري رخ داد و به قول حافظ ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد ... گویي سری دوم قصه‌های مجید آغاز شده است ولی این بار با مجید در نقشی دیگر. مهدی باقربیگی در میان بهت و حیرت بسیاری پس از رییس دومین و سومين دوره شورای شهر اصفهان، نفر دوم انتخابات شد. البته ستاره باقربیگی در آسمان انتخابات تنها نبود و به همراه وي، خانم ندا واشیانی، مجری معروف شبکه اصفهان، و رسول جزینی، کشتی‌گیر سرشناس اصفهانی، هيئت(صورت) فلکی منحصر به ‌فردی را در سپهر شورا ایجاد کردند؛ مجموعه‌ای که از همان لحظه اعلام نتایج آماج حملات شهاب‌سنگ‌های انتقاد قرار گرفت. البته این انتقادهاي بعضاً مخرب، پیش از این نیز کم و بیش نسبت به نامزد شدن آن‌ها در انتخابات وجود داشت ولی پس از آن شدت بيشتري به خود گرفت. عمده این انتقادها بر بي‌ارتباطي حرفه این سه نفر با فعالیت‌هاي شورا متمرکز بود. ولی برخی منتقدین که عموماً قشر نخبه و تحصیل‌کرده‌اند پا را فراتر گذاشته و دایره انتقاد خود را متوجه شهروندانی کرده‌اند که به باقربیگی، واشیانی و جزینی رای دادند. اما آیا این انتقادها به رای آورندگان و رای‌دهندگان وارد است؟ برای پاسخ به این پرسش اجازه دهید در ابتدا ببینیم همای سعادت چگونه در دام اين سه تن افتاد.

این دوره از انتخابات شورای شهر سه ویژگی جدید داشت. اول اینکه تعداد اعضاي شوراي شهر اصفهان از 11به 21 نفر افزايش يافت. كثرت نامزدهاي انتخابات دوره چهارم شورا ويژگي دوم این دوره نسبت به دوره‌های قبل بود. و نهایتاً ويژگي سوم اين انتخابات، برگزاری همزمان آن با انتخابات بسيار بااهميت ریاست جمهوری بود که طبیعتاً آن را تحت تاثیر قرار می‌داد. به ويژه آن که حجم اصلي تبلیغات بر نامزدهای ریاست جمهوری متمرکز بود. این مساله در کنار تعداد زیاد نامزدهای شورا، شانس معرفي و مورد توجه قرار گرفتن هر یک از چهارصد و اندی داوطلب شورا را بسیار کم می‌کرد. در چنین شرایطی هدف اصلی اکثر شهروندانی که پای صندوق‌های رای حاضر شدند، شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری بود و اگر تصمیم به انتخاب اعضاي شورا می‌گرفتند، درصد کمی حوصله تکمیل آن فهرست 21 نفری را داشتند. پس طبیعی بود که شهروندان اصفهانی هنگام رای‌دادن، به گزینه‌هایی که بیشتر در ذهنشان مانده رای دهند و اینگونه بود که رئوس آن هيئت مستقل، یعنی باقربیگی، واشیانی و جزینی به شورا راه یافتند.

ميزان رای‌آوري این سه نفر زماني اهمیت بيشتري پيدا مي‌كند كه رقابت سنگینی بین دست‌کم چهار لیست مطرح از دو طیف اصلی سیاسی را مطمح نظر قرار دهيم. جناح اصولگرا با سه لیست که البته بعضاً همپوشانی هم داشت دچار تفرق شده بودند و رای پایگاه ثابت اصولگرایی در میانشان توزیع شد. جناح اصلاح‌طلب نیز که فرصت طلایی ارائه لیست حامی دکتر روحانی را داشت، هم دچار کارشکنی شد و هم در زمان و نحوه توزیع لیست از کارایی لازم برخوردار نبود. نگاهی به اسامی برگزیدگان این دوره شورا نشان می‌دهد آنچه بیش از حضور در لیست‌ها بکار منتخبین آمد، شهرت فردی آن‌ها بود که یا حاصل سابقه و فعالیت قبلی بود و یا در مدت کوتاه تبلیغات، از تبلیغ انبوه و چشم‌گیر بدست آمده بود. البته در هر حال نباید بر تبلیغات گسترده و اعجاب‌انگیز یکی از لیست‌ها چشم پوشيد که در موفقیت آن تاثیرگذار بود. بنابراین، خواص و بخصوص گروه‌های سیاسی به جای شماتت مردم باید ضمن تجربه‌اندوزی از این دوره، به فکر بازنگری در نحوه تبلیغ خود در دوره آتی باشند تا بتوانند كرسي‌هاي بیشتری از شورا را در اختيار گیرند.

پس از بررسی علل گرایش مردم به باقربیگی، واشیانی و جزینی، اکنون وقت آن است که به بررسی انتقادها و تخریب‌هایی بپردازیم که علیه آن‌ها مطرح می‌شود. چنانچه ذکر شد ایراد اکثر منتقدین به این سه تن نداشتن تخصص مرتبط با مديريت شهر و شورا است. شهر مقوله‌ایست چندبعدي و چندسطحي که از ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و زیست‌محیطی در لايه‌هاي مختلفی تشکیل شده که هر کدام به نوبه خود زیرمقوله‌های مختلفی دارد. بدیهی است هیچ‌یک از منتخبین شورا نمی‌تواند ادعا کند که در همه زمینه‌ها صاحبنظر است. این در حالیست که بايد اذعان داشت همه اعضاء در تصمیمات و رای‌گیری‌های شورا در مورد مسائل مختلف سهيم هستند. چاره چنین معضلی، مطالعه و مشورت است. همه اعضاء شورا موظف و مكلفند درباره طرح‌ها و لوايح مطرح در شورا مطالعه کنند تا دیدی کافی نسبت به موضوعات به دست آورند. در باب مشورت، دکتر درگی، استاد برجسته بازاریابی، نقل می‌کرد که مرحوم موحدی ساوجی که 5 دوره نماینده مجلس بود، در مورد مسائل مهمی که در مجلس مطرح می‌شد همیشه قبل از رای‌دادن با عده‌ای از بهترین متخصصین کشور در زمینه موضوع مورد بحث مشورت می‌کرد. كوتاه سخن اینکه نداشتن دانش در همه موضوعات معیاری نیست که گواه و گوياي ناکارآمدی منتخبین شورای شهر باشد بلکه با مطالعه و مشورت می‌توان این نقیصه را برطرف نمود و هیچ یک از اعضای شورا از این قاعده مستثنی نیستند. وانگهی مگر فرهنگ و هنر و ورزش سه مقوله مهم در شهر اصفهان و مورد توجه مردمان دیار نصف جهان نیستند و مگر واشیانی و باقربیگی و جزینی اهل فرهنگ و هنر و ورزش نیستند؟ شاید خیلی از منتقدین ندانند که ندا واشیانی دانش‌آموخته کارشناسی ارشد مدیریت فرهنگی است و در عین جوانی سابقه فرهنگی - هنری قابل توجهی دارد؛ مهدی باقربیگی گرچه کارشناسی مهندسی دارد اما در عرصه سینما و تلویزیون فعال بوده و کارمند سازمان فرهنگی - تفریحی شهرداری اصفهان است؛ و رسول جزینی هم دارای مدرک کارشناسی علوم ورزشی است و به نسبت سنش کوله‌باری از سوابق مدیریتی و قهرمانی دارد. پس بی‌انصافی است اگر دانش و تجربه این سه تن را نامرتبط با وظایف شورای شهر بدانیم، آن‌هم شورایی که روز به روز حضورش در عرصه‌های مختلف شهری پررنگ‌تر می‌شود.

اما اين هيئت سه نفره شورايي نقطه قوت ویژه‌ای هم دارد که برخی نسبت به آن بی‌توجه‌اند و برخی هم به عمد به آن نمی‌پردازند. اغراق نيست اگر بگوییم این سه تن بیش از مجموع دیگر اعضاء شورا مورد توجه مردم هستند و به این دلیل نیز می‌توان آن‌ها را ستارگان شورا نامید. در حالیکه شورای شهر برای موفقیت در وظایفش - به خصوص نظارت بر عملكرد شهرداری - نیاز به توجه و حمایت مردم دارد، حضور نمایندگانی که در کانون توجه مردم هستند فرصتی است که باید آن را غنیمت شمرد. این موضوع وقتی پررنگ‌تر می‌شود که دقت کنیم این سه برگزیده مردم، جوان‌ترین اعضای شورا هستند و طبعاً در میان جوانان و نوجوانان جایگاه ویژه‌ای دارند؛ باقربيگي هنوز هم برای بسیاری از اصفهانی‌ها یادآور خاطرات خوش قصه‌های مجید است و دوستش دارند؛ خانم واشیانی در کمال تاسف تنها نماینده زنان شهر اصفهان با جمعیت نزدیک به دو میلیون است که نیمی از آن را زنان تشکیل می‌دهند و به تنهایی باید صدای زنان و دختران شهرش باشد؛ و جزینی هم در میان ورزشکاران و ورزش‌دوستان جایگاه خاصی دارد. به همین دلیل این سه تن بر خلاف اکثر اعضای شورا که بیشتر جایگاهی سیاسی دارند، متکی بر پشتوانه اجتماعی فراجناحی هستند که همه تفکرات سیاسی را در بر می‌گیرد و در صورت برقراری رابطه موثر با مخاطبینشان، می‌توانند مشکلات و نیازهای آن‌ها را به شورا منتقل کنند. البته داشتن پایگاه اجتماعی گسترده و قرار داشتن در کانون توجه، نمی‌تواند خود به خود باعث اثرگذاری بر مردم شود مگر اینکه اظهار نظر اين هيئت سه‌گانه بر اساس مشکلات شهر و شهروندان و کارشناسی‌شده باشد.

حضور هنرمندان و ورزشکاران در عرصه سیاست، مختص اصفهان و ایران و کشورهای در حال توسعه نیست و کشورهای پیشرفته نیز همچون آمریکا که زمانی رئیس‌جمهورش رونالد ریگانِ هنرپیشه بوده، چنین تجربه‌هایی داشته‌اند. آنچه مهم است نحوه برخورد نخبگان و شهروندان با این افراد و عملکرد خود ایشان می‌باشد. بنابراین، برای استفاده از توان بالقوه این سه منتخب شورا، در وهله نخست، ایشان باید علاوه بر تمرکز بر حوزه تخصصیشان، به مطالعه و مشورت در سایر حوزه‌ها بپردازند. آن‌ها باید قدر رای مردم را بدانند و با پیگیری و ممارست در حفظ منافع شهروندان، شهرتشان را در راه بهبود وضع شهر بکار گیرند. البته تحقق این امر تابع سایر توانمندی‌های فردی و خصوصیات اخلاقی این سه تن نیز می‌باشد. از طرف دیگر،نخبگان و سایر منتخبین شورای شهر باید با توجه به ظرفیت این افراد در اثرگذاری بر شهروندان، سعی در ایجاد فضایی سالم برای حضور و فعالیتایشان در شورای شهر داشته باشند.

پی نوشت:

* متن فوق نوشته دوست گرانقدر ما جناب احسان خان مالکی پور بود. ما نیز بدون دخل و تصرف منتشرش کردیم.

* متاسفانه از سرکار خانم واشیانی عکسی در فضای مجازی یافت نشد که بسی مایه تعجب گشت.

نامه ای به همه دوستان خارج نشین

سلام دوست من

بعد مسافت این روزها باعث شده کمتر با یکدیگر صحبت کنیم. بعد مسافت اختلاف زمان میآورد. اختلاف زمان، اختلاف فاز میآورد و همه اینها من و تو را از یکدیگر دور و دورتر کرده است. این شده که کمتر حرف میزنیم. کمتر نظرات هم را میدانیم و بیشتر از هم دور میشویم.

روزی که رفتی دوران سیاهی بود. همه به سیاهیش باور داشتند. هرچه متحجر متعصب بود در راس امور قرار داشت. رییس جمهور مملکتمان وقیحانه ترین رفتارهای ممکن را داشت. من و تو را بزغاله و خس و خاشاک خطاب میکرد.

نمیدانم 88 به بعد بودی یا نه. آن زمانها که از سیاه هم سیاه تر بود. آدم از سایه خود هم میترسید. از تلفن همراهت هم فرار میکردی.

تو رفتی و من ماندم. هر دو شاید به جبر، شاید هم به اختیار... اصلا مهم نیست. آنچه مهم است ملیتمان است. نقطه اشتراکی که از بین نرفته و نمیرود. خیلیها خواستند همین رشته های آخر را نیز پاره کنند. اما نتوانستند. چون من و تو نگذاشتیم.

اینجا ایران است. همان سرزمین مادری. جایی که با هم در آن رشد کردیم. همان خاکی که تو هم 70-80 درصد عمرت را در آن سپری کردی. از ایران برایت زیاد گفته اند. اما بگذار کمی هم من از این ملک آریایی بگویم. خیلی قدیم را برایت تعریف نمیکنم. همین 100 سال اخیر را نگاه کن. ببین ایران ما چه کشیده. مشروطیت. 28 مرداد. 15 خرداد. انقلاب اسلامی. 8 سال جنگ. 2 خرداد. 3 تیر!!. و حالا 24 خرداد.

راه درازی را برای استقلال و آزادی ایران طی کرده ایم. همین 16 سال اخیر که همه به یاد داریم گواه محکمی بر دشواری آن است. راهی که خونها و رنجهای زیادی برای آن رفت. همین 4 سال اخیر را که نگاه میکنی میبینی چه هزینه هایی داده شده. چه رنجها. چه خونها. چه حصرها. چه حبسها. چه ظلمها.

اما راه را دوباره در پیش گرفتیم. شاید چون چاره ای نمیدیدیم. کشور را در آستانه جنگ حس کرده بودیم. عده ای میخواستند اینجا حکم طالبان شیعی را پیدا کند. من و بسیاری از دوستانت که مانده اند (یا نتوانستند راه سفر در پیش بگیرند) از خیلی چیزها گذشتیم و چشم بر خیلی چیزها بستیم. معجون ایمان، اراده و عمل کارگر افتاد و تغییری که 4 سال پیش دنبالش بودیم اتفاق افتاد. اراده ما اراده ی اکثریت شد.

باور کن تغییر اتفاق افتاده تغییر کوچکی نبود. کسی هم ننوشته بود که باید این تغییر رخ دهد. کمی سرمقاله های برادر حسین را در کیهان بخوان. کمی به حرکتهای احمقانه محمود و دله دزدیهای روزهای آخرش نگاه کن. هیچ کس فکرش را نمیکرد چنین شود. اما شد. این بار دیگر نوبت من و توست.

بگذار نقل به مضمونی از تاریخ مشروطه کسروی بکنم. دوران استبداد صغیر بود. همه جای ایران را مستبدان اشغال کرده بودند. "از ایران آذربایجان ماند. از آذربایجان تبریز. از تبریز کوی امیرخیز و از کوی امیرخیز یک کوچه که در آن ستارخان مقاومت میکرد. اما بعد آن کوچه به کوی، آن کوی به شهر و شهر به ولایت و ولایت به کشور بدل شد."

باور کن دوست من، فقط آن کوچه مانده بود. حالا هنر کرده باشیم، کوی را به کوچه تبدیل کرده ایم. اما راه زیادی در پیش داریم تا ایران دوباره ایران شود.

این راه را باید با هم برویم. برای ایران. شاید اگر در کنار هم نیز نباشیم باز با هم این راه را طی میکنیم. اما بودنت دو صد مقدار با نبودنت فرق دارد. ایران امروز ما به نخبگان بیشتری احتیاج دارد. به مغزهایی که بیشتر فکر کنند. و کمتر دهان باز کنند. بیشتر عمل کنند و کمتر شعار بدهند. مغزهایی که اصالتی برای اندیشه قائل باشند. به کسانی که متخصص باشند.

ایران امروز ما دچار کمبود متخصص است. دچار کمبود مردمان عقل محور. وقتی که نباشی تکلیف معلوم است. آنها در اکثریتند. درو میکنند و به پیش میروند. مطمئن باش بذرهایشان بیشتر از ماست.

نمیگویم اوضاع خیلی بهتر از قبل شده. اما بهتر شده. شاید از نظر اقتصادی فرقی نکرده باشد. شاید حصر و حبسی برداشته نشده باشد. اما فضای اندیشه و عمل آزادتر شده. همه جا روزنه امید پدیدار شده. مدیرانی شایسته تر بر سر کار آمده اند. اینها واقعیاتی غیر قابل انکارند. اگر قدر این فرصت ندانیم و ارجش ننهیم باور کن از دستش میدهیم. شاید دیگر تکرار نشود. به تو اطمینان میدهم، تندروها دست از سر ما بر نمیدارند.

دوست من، گاهی نسلی برای آرمانهایش مجبور است هزینه کند. چندین نسل از این خاک هزینه داده اند. این بار قسمت ما شده تا کشورمان دوباره در دست تندروها نیفتد. آن روزی که رفتی من هم در کلام (نه در عمل) با تو موافق بودم که هیچ کاری نمیشود کرد. اما امروز با قاطعیت میگویم میشود سرنوشت از سر نوشت. اگر نیامدید و فردای فرداها تندروها آمدند پشت دست نزنید که ای وای، چه شد دوباره. به عوام الناس فحش ندهید که نفهمند. بگویید ما کاری نکردیم. بگویید ما حاضر نشدیم از خود برای کشورمان بگذریم. بگویید ما این فرصت طلایی تاریخی را از دست دادیم.

کلام را بیش از این مطول نمیکنم. امیدوارم روزی در همین شهر و کنار زنده رودی که این روزها به نفس افتاده دوباره هم قدم شویم.

یا حق

هیاهو برای هیچ

پرده اول

1 هفته اخیر، هر بار رفتم فیس بوک اعصابم خرد و خمیر شد و اومدم بیرون. از بس عکس لنگ و کیسه دیدم. از بس عدد 6 و 4 دیدم. از بس استقلال و پرسپولیس شنیدم. خلاصه این که حالم به هم خورد از هرچه قرمز و آبی بود.

پرده دوم

بازی موعود امروز برگزار شد. صفر- هیچ. و این سوال برایم باقی ماند که آیا واقعا این همه هیاهو ارزشش را داشت؟

پرده سوم

بسیاری از دوستان پر هیاهوی من در فیسبوک افرادی بودند که به مردم عادی به خاطر پیروی کورکورانه از بعضی از رفتارها انتقادهای تند و تیزی میکنند. به عنوان نمونه وقتی مرغ گران میشود و مردم برای خرید به هجوم میآورند آنها را مشتی احمق خطاب میکنند که راه و رسم اعتراض را بلد نیستند.

سوال من از این دوستان در پایان این بازی سراسر یخ! این است که شما خود از همان رفتار اجتماعی پیروی نکردید؟

مگر این بازی (و کلا فوتبال در این کشور) نوعی توهین به شعور مخاطب نبود؟ اعتراضی که از آن دم میزنید پس کجاست؟ وقتش نیست در اعتراض به این توهین و هزینه های میلیاردی بی ثمر، کمی کمتر بازار این مفت خورها را گرمش کنید؟

گاهی انتقاد میشه چرا حقوق ماهانه یه استاد تمام دانشگاه دولتی با 50 سال سن (حداقل 22 سال تحصیل با نتایج درخشان و 20 سال تلاش برای پیشبرد علم وپژوهش) کمتر از 5 میلیون تومانه. در صورتی که حقوق یه فوتبالیست 28 ساله با تحصیلات زیر دیپلم و با عدیده ای از مشکلات اخلاقی ماهانه 300 میلیون تومانه (قرارداد خلعتبری). خوب عزیزان من دلیل این تعارض آشکار هجوم مردمی یه که از کیلومترها دورتر برای دیدن قدم زدن این فوتبالیستها به ورزشگاه میرن و از هفته ها قبل برای هم کری میخونن.
دلیلش شمایید که مثلا فرهیخته ها و قشر تاثیرگذار جامعه اید. شمایی که میدونید چه خیانتی داره میشه و باز گرمش میکنید.

پی نوشت

·        اشتباه برداشت نشود. معتقدم فوتبال و ورزش نیاز مبرم یک جامعه است. اما همین نیازهای مبرم نیز نباید از خط اعتدال خارج شوند. عمیقا معتقدم فوتبال این روزهای مملکت آلوده به هزاران کثافت است و نیاز به یک کم توجهی ملی دارد.

·        و قطعا اگر بخواهم انتخابی هم بکنم آن انتخاب سپاهان است!

این که پیرانه سرمان صحبت یوسف بنواخت/ اجر صبری است که در کلبه ی احزان کردیم..

4 سال پیش، در همین روزها، هر جا که سرک میکشیدی گرد مرگ پاشیده بودند. انگار هیچ کس به فردایش امیدی نداشت. شاید همه به دنبال فرار بودند. و شاید حتی خودکشی. خیلیها آن روزها خودکشی سیاسی کردند. خیلیها هم خودکشی فرهنگی. شاید هیچ کس فکرش را نمیکرد روزی برنده شدن کاندیدای منتخب جبهه اصلاحات را جشن بگیرد.

واقعا چه کسی فکرش را میکرد قریب به 10 نفر از اعضای هیئت دولت از اعضای ستاد مرکزی کاندیداهایی باشند که حتی تا امروز نامشان سران فتنه است.

چه کسی فکرش را میکرد روزی در این مملکت اعضای هیئت دولتش یکی یکی صفحه فیس بوک باز کنند، و حتی فیس بوک باز هم بشوند!

چه کسی فکرش را میکرد عکس صفحه اول روزنامه ایران، تصویر سید خوشروی ما باشد.

چهار سال پیش چه کسی باور داشت دوباره میتوان برخاست، دوباره ساخت، طرحی نو در انداخت ...

چهار سال پیش کدام جوان اصلاح طلب باور داشت میتواند دوباره کنگره برگزار کند و بزرگان همفکرش را برای سخنرانی دعوت کند...

شاید بگویید هیچ کس ... اما واقعیت این نیست.

عده ای بودند که از همان روزها ایمان داشتند. ایمانشان را با اراده، و اراده ی خود را با عمل در هم آمیختند و این روزها را برای ما به ارمغان آوردند. تسلیم نشدند و جنگیدند. برای ایران. برای اصلاح امور. مصداق آیه شریفه، ابتدا برای تغییر قیام کردند و سپس ازخدا یاری خواسته و بر او توکل نمودند.

ایام انتخابات در ستادهای جناب روحانی و عارف افرادی میدیدم که تحیر برانگیز بودند. تحصیل کردگانی که این بار برای تغییر نه فقط در قالب تئوری و حرف، که به صورت عملی در کف خیابانهای شهر فعالیت میکردند.

آنچه رخ داد و این روزها در حال چشیدن ثمره شیرینش هستیم، نتیجه 4 سال استقامت و ایستادگی عزیزانی بود که از مطالبات حداقلی خود کوتاه نیامدند. نتیجه تهدید به جان خریدن عده ای از مردمان همین سرزمین بود. نتیجه کاربرد عقلانیت عرفی و پرهیز از جوزدگی و احساسات بود. نتیجه صبر و پایداری است. ثمره اراده، ایمان و عمل است.

پی نوشت:

گذشته عبور کرده. شیرین یا تلخ. مهم ساختن آینده است. این روزها اگرچه فضا برای نفس کشیدن کمی بهتر شده، با این وجود تضمینی برای آینده وجود ندارد. شاید همان ها که 8 سال کشورمان را تباه کردند دوباره برگردند. آن روز افسوس خوردن فایده ندارد. امروز تنها فرصت ما برای تغییر در فرداست.


قانون اساسی- اصول 4، 5 و 6

پیش نوشت

قرار بود به تدریج اصول قانون اساسی جهت یادآوری و تذکره در اینجا گذاشته شود...

 

اصل ۴

کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهاء شورای نگهبان است.

اصل ۵

در زمان غیبت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصل یکصد و هفتم عهده‏دار آن می‌گردد.

·         اصل سابق: در زمان غیبت حضرت ولی عصر (عجل‏الله تعالی فرجه)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است، که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند و در صورتی که هیچ فقیهی دارای چنین اکثریتی نباشد رهبر یا شورای رهبری مرکب از فقهای واجد شرایط بالا طبق اصل یکصد و هفتم عهده‏دار آن می‌گردد.

اصل ۶

در جمهوری اسلامی ایران امور کشور باید به اتکاء آراء عمومی اداره شود، از راه انتخابات: انتخاب رییس جمهور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعضای شوراها و نظایر اینها، یا از راه همه‏پرسی در مواردی که در اصول دیگر این قانون معین می‌گردد.

پی نوشت

·         به تفاوت اصل سابق و فعلی در اصل پنجم قانون اساسی دقت کنید.

 

بی قانونی از جانب هیچ کس پذیرفته نیست

رییس جمهور محترم سلام

همانگونه که حضرتعالی مستحضرید! اینجانب از سینه چاکان و حامیان شما در انتخابات بودم. لیکن این مسئله دلیل بر چشم پوشی از خطاهای آشکار حضرتعالی نخواهد بود. طبیعتا هر چه بر محمود حرام بود، بر جنابعالی و اطرافیان شما نیز حرام اندر حرام خواهد بود. چه پشتیبان شما جوانانی بودند که شعارشان ادب و اخلاق و خواست اولیه آنها "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" بوده است.

کوتاه سخن آن که اخیرا هر دو- سه روز یکبار لطف حضرتعالی شامل جناب ترکان شده پستی به ایشان هبه کنید. خواستیم متذکر شویم، اولا پستهای دولتی در تیول حضرتعالی قرار نداشته و میبایست به متخصصان امر سپرده شود. ثانیا طبق قانون چند شغله بودن ممنوع است. ثالثا مگر مملکت قحط الرجال است. رابعا اگرچه ایشان را به عنوان سرپرست موقت منصوب کرده اید، ولی باز هم تخطی از قانون فرموده اید.

کوتاه سخن آنکه به میثاقی که با مردم بسته اید پایبند باشید تا همچنان ملت در کنارتان باقی بماند. ملت فراموش نکرده و نمیکند که انحرافات محمودیه از همین مسائل جزیی ایجاد شد.

والسلام علی من اتبع الهدی

پی نوشت:

* منابعی که بر اساس آن جناب ترکان پنج شغله گشته اند در زیر قابل مشاهده است:

         اکبر ترکان دبیر شورای هماهنگی مناطق آزاد و ویژه اقتصادی شد.

          اکبر ترکان سرپرست سازمان فضایی ایران شد.

        اکبر ترکان همزمان در پنج سمت دبیرخانه شورای هماهنگی مناطق آزاد و ویژه اقتصادی کشور، دبیرخانه شورای عالی امور ایرانیان، دبیرخانه جنبش عدم تعهد، معاونت امور بین‌الملل رییس‌جمهور و سازمان فضایی ایران معارفه شد.

** امیدوارم حامیان جناب روحانی در مقابل این نقض آشکار قانون بی تفاوت نباشند. بی قانونی از همین جاهای کوچک عادی میشود.

انتخاب مجدد شهردار ... برای چند دوره؟

این روزها با مشخص شدن ترکیب کابینه، بازار گمانه زنی درباره انتخاب شهرداران بیش از پیش داغ شده است. در این میان آنچه این روزها بحث انگیز شده، داستان انتخاب پیاپی شهرداران برخی از کلان‌شهرهاست. به عنوان مثال انتخاب مجدد دکتر سقائیان (شهردار اصفهان) یا دکتر قالیباف.

قصه از آنجا شروع شد که عده ای از حقوقدانان معتقد بودند، طبق قانون شوراهای اسلامی مصوب سال 61 ، شورا نمیتواند شهردار را بیش از یک دوره پیاپی انتخاب کند. فارغ از لازم الاجرا بودن این بند یا نه (که در تخصص من نیست) ایجاد چنین محدودیتی خود دارای برکات بسیار است.

قانونگذار رییس جمهور را محدود به حداکثر 8 سال ریاست جمهوری نموده تا از ظهور انحصار و ویژه خواری جلوگیری نماید. همین مسئله در مورد مدیریت شهری نیز صادق است. مدیر شهری که (به فرض) 12 سال بر کرسی شهرداری تکیه زند، خواه ناخواه به سمت انحصار گرایی میلغزد و سلیقه های مخالف در مدیریت را حذف میکند. بالاتر از آن، انحصار ایجاد شده در مدیریت باعث میشود شهر از گستره‌ی سلایق مدیریتی بی بهره شده و هدایت امور در اختیار تنها یک سلیقه قرار گیرد. همین امر موجب باند سازی شده که مضرات آن در درازمدت دامن کلیه افراد جامعه را خواهد گرفت.

چرخش مدیریت در یک سیستم مدیریتی اصلی است که امروزه کلیه قانونگذاران و مردم بر آن اتفاق نظر دارند. امید است منتخبین ملت در شورای شهر نیز به این اصل بدیهی پایبند بوده و فارغ از جناح سیاسی شهردار، تفکر و فرد جدیدی را برای اداره شهر انتخاب نمایند.

پی نوشت:

سایت عصر ایران در کنفرانسی خبری به بررسی حقوقی این ابهام قانونی پرداخته. خواندنش خالی از لطف نیست.

اصفهان به کجا میرود؟

این روزها به رسم سالهای دور (که به جبر محدودیت‌های سال‌های اخیر از منافعش بی بهره شده بودیم.) امکان ملاقات حضوری با مدیران سابق دولتی، بیش از پیش فراهم است. این هفته مهمان محمدعلی جوادی بودیم. شهردار سابق اصفهان، که 10 سالی است عطای قدرت را به لقای آن بخشیده.

صحبت از مشکلات فعلی شهر که شد، ناراحتی را در چهره‌‌اش میشد دید. مگر میشود از رودخانه ای خشک حرف زد، قطار متروی به گل نشسته را دید، هوای آلوده‌ی شهر را استشمام کرد و خم به ابرو نیاورد. شهری که بی اغراق روزی سرآمد توسعه بود، این روزها سخت نفس میکشد. آب آشامیدنیش با مشکل مواجه است. حلبی آبادهای اطرافش ترک تازی میکنند، و مدیرانش برای ساخت چند اتوبان شهر را با پرده و پوستر پر میکنند.

حقیقت این است که در کلیه‌ی صحبتهای پیشکسوتان مدیریت شهری اصفهان، نارضایتی از تیم فعلی مدیریت به صورت مشهود قابل مشاهده است. به قول مهندس جوادی همین 10 سال پیش بود که هر هفته تیمی از مشهد جهت آموزش دیدن و مشاهده پیشرفت شهر، به اصفهان سفر میکردند. حالا پس از 10 سال اصفهانیها که به مشهد میروند آهی از سر حسرت میکشند و پیشرفتهای سریع این شهر را میبینند. مترویی که سالها پیش از مشهد در اصفهان آغاز شده، امروز در اصفهان اندر خم یک کوچه است و در مشهد مسافر جابه جا میکند. طنز داستان آن وقتی بیشتر میشود که اهواز تا همین چند ماه دیگر مترودار میشود و مسئولین شهری اصفهان معتقدند برای راه اندازی مترو به بودجه های دولتی نیاز دارند!!


 

60 سال پس از کودتا

60 سال پیش، ساعت 18:15 دقیقه روز 28 مرداد، از منزل نخست وزیر قانونی ایران ویرانه ای بیشتر برجای نمانده بود

هنوز 30 سال بیشتر از آن روزهایی نگذشته که کودتا را قیام مردمی مینامیدند. کودتاچیان را ارج مینهادند و خوشه خوشه از درخت پهلوی امتیاز میچیدند. امتیازها هم شاید حقشان بود... آخر آنانتاجبخش بودند.

 به قول پدربزرگهایمان آفتاب همیشه پشت ابر پنهان نمیشود. همین 10 سال پیش بود که کلینتون به خاطر آن کودتا (که روزگاری قیام مردمی خوانده میشد) از ملت ایران عذرخواهی کرد. همین امروز بود که سازمان اطلاعات آمریکا –CIA- رسما به دست داشتن در کودتا اعتراف کرد.

اگرچه خارجیها در آن کودتای ننگین دست داشتند، اما همیشه برای من یک سوال باقی ماند. مردمی که تا 48 ساعت قبل از کودتا در خیابان بودند و شعار "زنده باد مصدق" سر میدادند، صبح روز کودتا کجا بودند؟

چه شد که مصدق و بالاتر از آن اهداف و خواسته های خود را بی کس رها کردند؟

پی نوشت:

سایت بی بی سی در یک اقدام بسیار جالب اقدام به بازنشر اتفاقات آن روزهای ایران به صورت لحظه به لحظه نموده است. دیدنش خالی از لطف نیست. اگر چه فیلتر شکن نیاز این کیف است!

پاسخ به یکی از توهینهای رسایی

روزهای داغ بحث در مورد کابینه هم به سر آمد. نتیجه اگر چه ایده آل نبود، اما امیدوار کننده بود. مجلس به وزرای اقتصادی اعتماد کرد و وزرای مرتبط با دغدغه های جوانان با رای عدم اعتماد رو به رو شدند. از تحلیل آرا که بگذریم جناب رسایی (مخالف همیشه در صحنه) به عنوان نماینده مردم تهران سخنان وهن آلودی راجع به رییس جمهور منتخب گفتد. رسایی گفت:

  http://images.persianblog.ir/396736_sDcTkxtX.jpg

آقای روحانی و هیئت همراه ! ما به شما این پیروزی را تبریک می گوییم و هر یک از شما که رای خانه ملت را کسب کنید بر اساس اصول و قانون، به شما کمک خواهیم کرد تا در برابر دشمنان بایستید و مشکلات روزمره و بنیادی مردم را حل کنید هر چند این برتری تان در انتخابات با حداقل ۷ دهم بیش از ۵۰درصد بود. برخی امروز در حالی برای دولت لب مرزی شما یقه پاره می کنند که تا دیروز در تریبون های خود کمک به دولتی با 65% آرای مردم را وکیل الدولگی می دانستند. البته برای ما 65% یا 50 و 7 دهم درصد فرقی ندارد، اگر طبق اصول و در مسیر رهبری حرکت کنید و اسیر بازی های سیاسی نباشید، بدون درخواستی به شما کمک می کنیم.

  http://images.persianblog.ir/396736_MtVEHs8z.jpg

پر واضح است که ایشون به نوعی آرای پایین جناب روحانی (البته به زعم خودشون) را مایه تخریب قرار دادند.

بررسی آماری نتایج انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم، نهم (دوره اول محمود احمدی نژاد) و مجلس واقعیت را به شکل دیگری نشان میدهد.

جناب آقای محمود احمدی نژاد در دور اول انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم موفق به اخذ 19.43 درصد آرای اخذ شده و 12.21% آرای واجدین شرایط شدند.

شخص جناب رسایی نیز در انتخابات مجلس شورای اسلامی شهر تهران موفق به اخذ تنها 7.2% آرای واجدین شرایط شدند.

این درحالیست که جناب روحانی در انتخابات اخیر موفق به اخذ 50.71% آرای اخذ شده و 36.87% از واجدین شرایط شده اند. به عبارت دیگر میزان آرای جناب روحانی سه برابر آرای احمدی نژاد، 4.5 برابر آرای جلیلی و 5 برابر آرای جناب رسایی است.

پی نوشت:

  • کلیه ی درصدهای ارایه شده بر اساس تعداد واجدین شرایط محاسبه شده است. دلیل این امر همسان سازی و امکان مقایسه بوده است.
  • بدیهی است به منظور برقراری یک مقایسه نتایج دوره اول احمدی نژاد با روحانی میبایست مقایسه شود.
  • اگر چه آرای جناب احمدی نژاد در دوره دوم 63% بوده، (که جناب رسایی به اشتباه 65 اعلام کردند.) لیکن یکی از لوازم مشروعیت بخشی توان فرد پیروز در اقناع مخالفین و میزان احترام مخالفین به وی است. فراموش نکنیم در انتخابات 88، 4 کاندیدا شرکت کردند که سه نفر از آنها به نتایج معترض بودند.

آنچه امروز در مجلس گذشت ...

بنا نداشتم تا مشخص شدن تکلیف کابینه چیزی بنویسم و منتشر کنم. اول که تصمیم گرفتم دست به قلم نبرم تا کابینه مشخص شود. بعد هم باز تصمیم به صبر گرفتم تا تکلیف رای اعتماد مشخص بشه تا امکان نوشتن در فضای بهتر فراهم شده باشه.

اما اولین جلسه ی دفاع کابینه همه چیز را عوض کرد. قبل از هر چیز نگاه نه چندان مختصری به اظهار نظر مخالفان و موافقان کابینه بکنیم ...

حسینعلی حاجی دلیگانی (مخالف دولت): به طور حتم مردم با درآمد روزی 10 هزار تومان نمی‌توانند زندگی کنند (ایشون مدافع دولت قبلی بودن. قبلا میشده الان نمیشه!) از طرف دیگر رئیس‌جمهور چگونه می‌خواهد جلوی ویژه‌خواری برخی افراد دولتی (دولتی که هنوز نیومده!) و خاص بگیرد. از طرفی دیگر شاهد بودیم که در بودجه سال 91 حدود 50 هزار میلیارد تومان کسری بودجه وجود داشت حال باید دید که برنامه دولت در این رابطه چیست. (ایشون در زمان دولت قبل هم نماینده بودند. یا تازه زبونشون باز شده؟)

احمد بخشایش (مخالف دولت)کابینه ایشان به یک شرکت سهامی عام بیشتر شبیه است، هر یک از افراد در کابینه ایشان سهمی گرفته‌اند مثلا آقای آخوندی (عجب!!!) سهم آقای ناطق نوری، آقای پورمحمدی سهم آیت‌الله آملی لاریجانی (از حق نمیشه گذشت)، آقای حجتی هم سهم عبدالله نوری (لا اله الا الله!!!!) است. شما فقط اصل 44 قانون اساسی را در نظر گرفته‌اید و آمال و آرزوهای خود را به جای مجلس گذاشتید و فکر می‌کنید باید جای مجلس را بگیرید. (از این جمله من که چیزی نفهمیدم)

عطاالله حکیمی (مخالف دولت): مردم به دکتر و سرهنگ بودن شما رای نداده‌اند بلکه اجتهاد و روحانی بودن شما باعث شد که رای بیاورید اما بعد از انتخابات در ستادهای شما به روی اصولگرایان بسته شد و افرادی به ستاد شما آمدند که هیچ‌کجا همراه شما نبوده‌اند و از تئوریسین‌های فتنه 88 بوده‌اند. (پس با این حساب قبل انتخابات همه اصولگرا بودند، بعدش فتنه ایها!!) زمانی که طرح عدم صلاحیت شما مطرح شد، شما مدام مساله را از طرف اصولگرایان پیگیری می‌کردید و به درخواست اصولگرایان بود که با تخفیف صلاحیت شما تایید شد و تمام شدن انتخابات در یک مرحله را هم مدیون رهبری و اصولگرایان هستید. (پس منتخب ملت قرار بوده رد صلاحیت بشه!!!؟؟؟) ترکیب کابینه از اصلاح‌طلبان و حزب اعتدال و توسعه است، تعداد بی‌شماری از اعضای فتنه هم هستند که در سمت‌های معاون و مشاور کار خواهند کرد، در این میان آقای ظریف یک استثناست که صددرصد غربی فکر می‌کند و در آمریکا تحصیل کرده است و اجازه دهید بگویم که پایان‌نامه فوق‌لیسانس و دکترای خود را با چه کسی گذرانده است. (راستی مگه شما نمیگفتید پیروزی روحانی پیروزی اصولگراهاست!!!) حکیمی در بخش دیگری از اظهاراتش با اشاره به جلسه‌ای در حضور آقای هاشمی گفت: در این جلسه آقای هاشمی شورای نگهبان را دستگاه امضای رهبری خواندند که ما به اعتراض جلسه را ترک کردیم (عجب!!!!!!) بهتر نبود از جوانان جویای نام (اسم دیگه ی جاه طلب میشه همین جویای نام) و با تحصیلات عالیه در کابینه استفاده می‌کردید.

حمید رسایی (مخالف)برخی امروز در حالی برای دولت لب مرزی یقه پاره می‌کنند که تا دیروز در تریبون‌های خود کمکی به دولتی با 65 (داداش 63 بود.) درصد آرای مردم را وکیل‌الدولگی می‌دانستند. وقتی در کمیسیون صنایع از ایشان (آقای واعظی) سوال می‌شود که آن سابقه و آن تحصیلات با این وزارتخانه چه ارتباطی دارد ایشان با صداقت می‌گوید بنده خودم را برای وزارت خارجه آماده کرده بودم وقتی پیشنهاد ارتباطات را به بنده دادند گفتم اگر نپذیرم می‌گویند فلانی وزارت خارجه می‌خواهد. (شایان ذکر است کل این مکالمه 30 دقیقه بعد توسط حاضرین در آن جلسه تکذیب شد.) برای نقد برخی از وزرای شما کافی است به نشریه گل آقا (دوست عزیز اون موقع یک گل آقایی بود. الانم بخوای برا دوستات از این چیزا زیاده!!!) مراجعه شود تا معلوم شود امروز برخی از اعضای کابینه با آن هیچ سنخیتی ندارند. ر کابینه شما کسی است که نماینده آقای موسوی در انتخابات سال 88 در شورای نگهبان بود و عامل ایجاد توهم پیروزی موسوی در انتخابات همین فرد بود که از بعدازظهر روز جمعه به شهادت برادرمان آقای زارعی که آنجا حضور داشتند، وی آقای موسوی را پیروز انتخابات می‌دانست و مانند برخی که در بیرون تبریک می‌گفتند باعث شدند که توهم پیروزی در انتخابات شکل بگیرد؛

منصوری آرانی (موافق):هزاران تحصیلکرده امیدوار شدند تا پارتی بازی کنار رود و شایسته سالاری بیاید جلو و مبنا شود از75 میلیون ایرانی 5000 (کلا همین قدر؟؟)نفر هم اصولگرا و اصلاح طلب نیست و کاری به این سیاسی کاری ها ندارند اتفاقا همین 5000 نفر مردم را دچار این مصیبت کردند.

احمد امیرآبادی (مخالف)‌آیا شما (خطاب به نجفی) وقایع ۸۸ را فتنه می‌دانید و آیا حاضرید فتنه‌گران را محکوم و درباره عملکرد خود در فتنه ۸۸ توضیح بدهید؟ (داداش من فتنه مرد. 9 دی که یادته. خاکش کردیم رفت) مردم از کجا بیاورند برای تحصیل فرزندان خود به مدارس غیرانتفاعی پول بدهند آیا نباید ما مدارس دولتی را کیفی می‌کردیم؟ (میگم شما 2 ماه پیش هم تو مجلس بودی؟؟) -نجفی- به گفته خودش حتی یک روز در مدرسه معلم نبوده و یک مدرسه هم مدیریت نکرده جزء اینکه 8 سال وزیر آموزش و پرورش بوده است. (بنده خدا بی سابقه است تو آموزش پرورش) آقای نجفی شما چه کاره بودید که در سال 88 مراجع تقلید نامه نوشتید گرچه نوشتن نامه به مراجع تقلید جرم نیست (پس جرم نیست دیگه... مطمئن؟؟؟) اما وارد کردن آن اتهامات در آن نامه به نظام اسلامی درست بود؟ لطفا بفرمایید شما چه کاره بودید که در آن زمان در مناطق مختلف حضور می یافتید و می‌گفتید که به نمایندگی از موسوی و کروبی می‌خواهید از آسیب‌دیدگان دلجویی کنید. (جدی نجفی از این کارا هم کرده؟؟) آقای نجفی در زمانی که در شورای شهر بودند با نام‌گذاری یک میدان به نام 9 دی که در آن روز چشم فتنه کور شده بود مخالفت کردند که باید پاسخگو باشند. (به ملت پاسخگو هستند قربان)

زاکانی (مخالف)بیراهه نرویم. کسی که روز روشن خورشید را نمی بیند بنا نداریم او (نجفی) را سرآمد وزیران قرار دهیم و عنان کار را به کسی دهیم که به نظام اتهام شکنجه بزند. (چه خبر از کهریزک؟؟) در یکی از اظهارات آقای نجفی بیان کرده است برخی می گویند آموزش و پرورش ما غرب زده است در حالی که ای کاش این گونه بود چون تراز انسان در غرب بالاتر از چیزی است که ما در جامعه خود تربیت می کنیم. این نگاه کسی است که برای حوزه آموزش و پرورش مطرح شده است در حالی که باید گفت: آقای نجفی اگر نتوانسته ایم انسان با تراز بالا تربیت کنیم امثال شما مسئول بوده اید و هم اکنون نیز این مسئولیت به صلاح شما نیست. (8 سال هم دوستان شما مسئول بودند. آخرش چی شد؟) کمرنگ شدن ابعاد اعتقادی، دینی و پرورشی از جمله ویژگی های دوره مدیریتی نجفی بوده است. (خوب بله دیگه. اون موقع اتوبوس کمتر میرفته ته دره و بچه ها به خدا کمتر نزدیک میشدن.)

------

آنچه نوشتم قسمت محترمانه و سانسور شده ای بود از صحبتهای نمایندگان. دله دزد خواندن ودستمال کش خطاب کردن یکدیگر را نگفتم که شرمم شد. نگفتم لرها را مسخره کردند که چگونهچوب بر سر میگیرند. ننوشتم که قریب 1600 بار اسم فتنه برده شد. فتنه ای که گفتند تشییعش کرده اند انگار همچنان بزرگترین زخم و شکاف میان حاکمیت و ملت است. ننوشتم که در آن مجلس گفتند "میر حسین موسوی، نخست وزیر حضرت امام". امروز در مجلس فقط کسی فیلم نشان نداد!

اما آیا این مجلس واقعا "شورای" "اسلامی" است؟ آنچه امروز از تریبون مجلس شنیده شد چیزی جز فحاشی عریان و بی آبرویی آشکار برای پسوند اسلامی نبود. خدا را چه دیدی ... شاید فردا تو کوچه دو نفر که دارن دعوا میکنن و به هم فحش میدن به هم بگن مرتیکه درست صحبت کن! مگه اینجا مجلسه!!!!

باور کنیم، ما میتوانیم!

پرده اول

قبل از انتخابات عده ای از دوستان هر از گاهی که بحث پیش میآمد، حرفهای ناامیدکننده ای میزدند. معتقد بودند نتیجه انتخابات از قبل نوشته شده و تغییری در ماهیت فرد پیروز نمیتوان داد. عمدتا هم یکی از آقایان قالیباف، جلیلی یا ولایتی را با توجیهات مختلف رییس جمهور منتصب میدانستند.

انتخابات که برگزار شد و دولت تدبیر و امید بر سر کار آمد، همین دوستان بنای این گذاشتند که ای نادانان! نفهمیدید که همه ی این داستان بازی بود!!×

پرده دوم

گاهی که کمی با خودم خلوت میکنم میبینم مشکل اصلی بحث فوق تئوری توطئه نیست. این نیست که واقعا رییس جمهور مشخص شده یا نه. ماجرا بیشتر ماجرای فردیه که چون خودش توانایی انجام کاری را نداره فکر میکنه دیگران هم همین قدر ناتوانند.

پرده سوم

شاید مردم ما توانایی بالایی در ایجاد تغییر نداشته باشند. اما فکر میکنم توانایی آنها در تصمیم سازی کم هم نباشه. 

داستان پارک گیاهشناسی نوشهر را شاید شنیده باشید. اوایل بهمن 91 بود که شورای تامین استان مازندران طرح کمربندی نوشهر را تصویب کرد. بر اساس این مصوبه جاده کمربندی نوشهر از کنار پارک گیاه شناسی میگذشت. این مسئله علاوه بر این که منجر به تخریب 3 هکتار از اراضی این باغ میشد، خسارات بیشماری هم به گونه های نادر آن وارد میکرد.

مصوبه که منتشر شد، نهادهای مدنی و مردمی اعتراضات خودشون را شروع کردند. 20 تشکل زیست محیطی کشور از دولت خواستند اصل 50 قانون اساسی را اجرایی کند. بماند که دولت گذشته ارزشی برای تلاشهای صورت گرفته قائل نشد، اما با روی کار آمدن آقای روحانی اعتراضات جان گرفت و البته به ثمر هم نشست.

این روزها هم خبر از اینه که تخریب باغ متوقف شده و اعتراضات مردم در حال بررسی است. مردمی که اگر خود را ناتوان میدیدند الان باید شاهد تخریب قدیمی ترین پارک گیاه شناسی کشور میبودند. فکر میکنم تا زمانی که باور نکنیم میتوانیم نباید منتظر تغییری هم باشیم

 

بازگشت .... به امید ماندن

از آخرین بار که اینجا آمدم 9 ماهی میگذرد. 9 ماهی که سخت بود و گذر زمان سخت ترش هم میکرد. هیچ اغراقی نکرده ام اگر بگویم در این مدت حتی یک بار هم به فکر این یک وجب جا نیفتادم

ماجرا از اسفند 1390 شروع شد. از آن روزی که سید ما، در گوشه ای از این خاک، رأیی به صندوق انداخت و همه را در شک فرو برد. تا مدتها بسیاری نقدش کردند. زمان که گذشت همین بسیاری خواستار کاندیداتوریش شدند. من نیز از این دست آدمها بودم.

دروغ چرا. من هم از آن دست منتقدها بودم. بعد از مدتی هم ناامید از خاتمی در پی هاشمی روان شدیم. زمان که گذشت اوضاع آن شد که دیدید

رای و اراده مردم در انتخاب مردی تبلور یافت که دو حامی اصلیش، همانها بودند که مدتها در پی کاندیداتوریشان میدویدیم. بماند که چه شد در این 9 ماه. به قول همین شیخ حسن، این سینه پر است از حرفهای نگفته.

این شد که فعالیت در محیط واقعی، حضور در محیط مجازی را کمرنگ و کمرنگتر کرد. فشار روزگار و کار و فعالیتهای اقتصادی روزمره نیز مزید برعلت بود تا کمتر فرصت شود.  25 خرداد که شد، نویدی بود برای نو شدن و دوباره آغاز کردن.


اصل 2 و 3، دولت جمهوری اسلامی موظف است ....

پیش نوشت

بدون شرح!!!!

اصل ۲

جمهوری اسلامی، نظامی است بر پایه ایمان به:‏

  1. خدای یکتا (لا اله الا الله) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او.
  2. وحی‏ الهی و نقش بنیادی آن در بیان قوانین.
  3. معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملی انسان به سوی خدا.
  4. عدل خدا در خلقت و تشریع.
  5. امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلام.
  6. کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسیولیت او در برابر خدا، که از راه‏‏:
  • اجتهاد مستمر فقهای جامع‏الشرایط بر اساس کتاب و سنت معصومین سلام الله علیهم اجمعین،
  • استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری و تلاش در پیشبرد آنها،
  • نفی هر گونه ستمگری و ستم‏کشی و سلطه‏گری و سلطه‏پذیری،

قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تأمین می‌کند.

اصل ۳

دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذکور در اصل دوم، همه امکانات خود را برای امور زیر به کار برد:

  1. ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی.
  2. بالا بردن سطح آگاهیهای عمومی در همه زمینه‏های با استفاده صحیح از مطبوعات و رسانه‏های گروهی و وسایل دیگر.
  3. آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه در تمام سطوح، و تسهیل و تعمیم آموزش عالی.
  4. تقویت روح بررسی و تتبع و ابتکار در تمام زمینه‏های علمی، فنی، فرهنگی و اسلامی از طریق تأسیس مراکز تحقیق و تشویق محققان.
  5. طرد کامل استعمار و جلوگیری از نفوذ اجانب.
  6. محو هر گونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی.
  7. 7.     تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون.
  8. مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش.
  9. رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه، در تمام زمینه‏های مادی و معنوی.
  10. ایجاد نظام اداری صحیح و حذف تشکیلات غیر ضرور.
  11. تقویت کامل بنیه دفاع ملی از طریق آموزش نظامی عمومی برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی و نظام اسلامی کشور.
  12. پی‌ریزی اقتصادی صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه‏های تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه.
  13. تأمین خودکفایی در علوم و فنون صنعت و کشاورزی و امور نظامی و مانند اینها.
  14. تأمین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون.
  15. توسعه و تحکیم برادری اسلامی و تعاون عمومی بین همه مردم.
  16. تنظیم سیاست خارجی کشور بر اساس معیارهای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمان و حمایت بی‏دریغ از مستضعفان جهان.


تعدد آقا

چند شب پیش (به گمانم شب نوزدهم) داشتم سرلوحه های رضا امیرخانی را میخوندم. رسیدم به مقاله ای تحت عنوان تعدد آقا!!! گفتم بی مناسبت نیست قسمتی از آن را امشب (شب بیست و یکم) نقل کنم:

"سالِ هشتاد بود به گمانم؛ یا هشتاد و یک. آن‌زمان‌ها آقا کم‌تر به خواب مردم می‌آمد.... پریشب مهندس زنگ زده بود و می‌گفت: «رضا جان! خودِ آقا به خوابِ بچه‌ها آمده‌اند و سفارش کرده‌اند که گاری -همین سواریِ زیرِ پایت- را رد کنی به صادق؛ از دم قسط! » خندیدم. من هم جواب دادم: «اتفاقاً خودِ آقا دوباره به خوابِ بچه‌ها آمده‌اند و توضیح داده‌اند که آن شب، عصبانی بوده‌اند و نقدی باشد، احوط است!»..... "

"آقایی که برایش تابلو بزنی وسطِ خیابانِ ولی‌عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف  که «آقا خیلی مخلصیم» و بعد هم برایش نقشه راه بکشی و پاریس و لندن را قرمز کنی و مثلاً ورشو و پراگ را زرد، و توضیح بدهی که طبقِ احادیث، قرمزها دشمنی می‌کنند و زردها... حکماً شب‌ها هم به خواب مردمان می‌آید و از فلان کاندیدا حمایت می‌کند و بعدتر، یحتمل در انتخابِ وزرا هم نظر می‌دهد و از آن‌جایی که مجلس را تأیید کرده است، پس از طرحِ تثبیتِ قیمتِ بنزین هم دفاع می‌کند و... "

"شنیده بودم که راه‌های رسیدنِ به پروردگار به عددِ آدمیان است؛ اما امروز باید اضافه کرد که گویا به عددِ بعضی نیز امام زمان داریم! "

"مثلاً یک جنس که در جلساتِ خانم‌جلسه‌ای‌ها ظهور می‌کند و نوری می‌پاشد و فقط بعضی آن را می‌بینند و یکی از آنها که ده سالِ پیش، از این نورها می‌دیده است و حتّی از جلساتِ خانم جلسه‌ای‌های شهرستانیِ دور و بر تهران اخراج شده بود، امروز در صحنِ علنیِ مجلس است... "

"یک جنسِ دیگر از امامِ زمان‌ها هستند که کارِ سیاسی می‌کنند. ... یک جنسِ دیگر هست که فقط اهلِ ارتباطات‌ است و کمک می‌کند به بعضی از اقطاب که پیش‌گویی کنند و داوری کنند و مرید جمع کنند و.... "

"و دانش‌جویانِ پزشکی که در روزبه (بیمارستان روانی)، کارآموزی گذرانده باشند، خوب می‌دانند که در جامعه مذهبیِ ما، یک بخش از روزبه را متوهمانِ ارتباط با آقا اشغال کرده‌اند... "

داستان همین است ... به قول امیرخانی این روزها به عدد آدمیان امام زمان داریم. همین چند روز پیش بود. سوار تاکسی بودم و راننده برایم از داستان دیدارش با حضرت میگفت. و بسی جدی هم میگفت. آن گونه که مرا کافری مستوجب عقاب میدانست.

این که چرا این اتفاق برای جامعه ی ما افتاده موضوع صحبت من نیست. نوشتم تا با صراحت بگویم من به این اسلام قشری شده ی متحجر رسما کافرم. به اسلامی که در مجلس وعظش واعظ نه به عشق وعظ و نشر اسلام، که به عشق مال دنیا وعظ میکند بیدینم. به اسلامی که برای توجیه کمبود دینداران مدام از امام زمان مایه میگذارد بی اعتقادم. نشستن پای منبر مداح و روحانی که هر جا بالای منبر کم میآورد امام زمان را وسط میکشد و از او ابزاری میسازد تا جبران عدم اخلاص خودش را بکند رسما حرام میدانم. بازار مکاره ای شده است. دین را وسیله ی کسب درآمد کرده اند. شاید خلوت تر شدن منبر این دغل بازان به کمرنگتر شدنشان کمک کند.

پی نوشت:

در گیر و دار نوشتن این متن که بودم چند لینک جالب هم دیدم.

این زن از شوهر سومش!! طلاق گرفته و با امام زمان ازدواج کرده.

این مرد هم میگوید من خود امام زمانم.

این لینک هم امام زمانی در بین زنجیرزنان نشان میدهد!

این مرد هم که ادعای پیغمبری دارد!

راستش اعصابم به هم ریخت. دیگر ادامه ندادم!!

 

نظام مهندسی و انتخابات

همین چند سال پیش بود. تازه در فضای کار مهندسی و طراحی قرار گرفته بودم که زمزمه های انتخابات هیئت مدیره ی نظام مهندسی به گوش رسید. یادم هست ائتلافی به اسم "ما میتوانیم" اکثریت مطلق آرا را به دست آورد و شد خلاصه همه کاره.

این روزها هم دوباره همان بحث و داستان گرم است. صندلی هایی قرار است خالی شود و عده ای برای پر کردنش در تلاش.

http://images.persianblog.ir/396736_WG2noSGp.jpg

--------------

نظام مهندسی همچون نظام پزشکی، خانه ی کارگر و تشکلهای مشابه اصولا میبایست یک تشکل صنفی باشد. اگر چه فکر میکنم که نیست. تشکلی که در چند سال اخیر حتی تعرفه های خود را هم افزایش نداده، چگونه میتواند ادعای صنفی بودن بکند؟ مجموعه ای که در مراسمهای عمومی آن آنقدر اعضا کم شرکت میکنند که رسانه های خود مجموعه شرمنده میشوند، چگونه نماینده ی یک صنف میتواند باشد؟ سیستمی که ساده ترین نیازهای تفریحی و خدماتی مهندسان را نمیتواند حل و فصل کند، چگونه میتواند تحولی در ساختار ساخت و ساز ایجاد نماید؟

------------

اگر با دو نگاه خرد و کلان به سیستم نظام مهندسی نگاه کنیم، از نظر من با مجموعه ای کاملا ناکام مواجهیم.

در نگاه خرد هیئت مدیره ی دوره های پیش توان حل ساده ترین مشکلات را نداشته است. (البته طبیعتا مسائلی را نیز حل نموده است.)

مسئله خیلی ساده است. عده ای در شهر دلالی میکنند. کوپن مهندسی میفروشند. سالهاست که اینها وجود دارند و نظام مهندسی هنوز توان حل چنین مسئله ای را نداشته است. مسئله در نگاه اول ساده است. اما وقتی پیچیده میشود که منافعی از بین میرود. 

یا مثلا سیستم توزیع پول نظارت، یا پول به حساب ریختن. باورتان نمیشود؟؟! یک بار بروید نظام مهندسی. در صف بانک بایستید. تا معنی تکریم مهندس (ارباب رجوع پیشکش آقایان) را بفهمید. یادم میآید پارسال که برای کاری رفته بودم جلوی خانم مسئول دستگاه کارتخوانی بود. گفتم اجازه ی کارت کشیدن هست. فرمودند خیر!!!!

جالبتر برای من این است. با هر مهندسی که حرف میزنم عجیب به سیستم نظام بی اعتماد است. و حق هم دارند. (قانونی است که میگویند اکثریت با هم اشتباه نمیکنند.)

در نگاه کلان اگر نظام مهندسی را متولی کیفیت ساخت و ساز در شهر بدانیم باز هم با کمال تاسف باید گفت آقایان سرافکنده اند. ساده ترین قانون (مجریان ذی صلاح) هنوز اجرا نشده است. این قانون به شدت بنیادی، خاک میخورد و آقایان صندلی چسبیده اند. باور کنید به شدت ساده است. ساخت و ساز را از دست اوس محمود! بگیرید و بدهید دست مهندسان. اما باز هم این سیستم ناتوان.

----------

جالبترین نکته ی این داستان این است که وقتی با آقایان هیئت مدیره حرف میزنی، غیر ممکن است این انتقادات را نپذیرند. آنقدر بو بلند شده است که نمیشود گفت نیست! تنها میگویند نمیشود. نمیگذارند. یکی نیست بگوید (البته الان من هستم) دلبندم تو که آن بالای قله نشستی میگویی نمیشود؟؟؟ چه کسی نمیگذارد؟ چرا نمیگویید اراده ای وجود ندارد؟؟ اصلا شما درست میگویید. نمیشود. نمیگذارند. حالا که خودتان میگویید نه میشود و نه میگذارند چرا کاندیدا شده اید؟؟؟

---------

اینک من نیز به مانند بعضی ها میخواهم مشخصات کاندیدای مورد نظر خود را بگویم. و با این مشخصات دنبال مورد بگردم:

1- معتقدم شخص منتخب نباید قبلا عضو هیئت مدیره ی نظام مهندسی بوده باشد. خیلی راحت بگویم. فکر میکنم آن آقایی که چند دوره عضو هیئت مدیره بوده و چند سالی رئیس سازمان به هیچ وجه صلاحیت انتخاب مجدد ندارد. اگر کاری قرار بود بکند تا به حال کرده بود. این دست از آقایان از نظر من آزمون خود را داده اند. آزموده را آزمودن خطاست (جالبترین نکته این است که اکثر این دوستان در اکثر ائتلافها عضواند!!!! شما به این دسته از آدمها چی میگید؟)

2- اگر میگویم طرف عضو هیئت مدیره ی نظام نباشد، منظورم این نیست فرد ناشناخته و ناشناسی را انتخاب کنیم. بلکه معتقدم شخص منتخب میبایست رزومه ای شفاف از سوابق اجرایی و مدیریتی داشته باشد. داشتن مهر طراحی و نظارت خیلی مهم نیست. مهم نیست طرف چند هزار متر مربع طراحی یا نظارت کرده است. اتفاقا به نظر من بهتر است طرف مهر داشته، اما استفاده نکرده باشد. معنی این اتفاق استقلال مالی آن شخص از نظام مهندسی است. و همین باعث میشود سالم کار کند. استاد دانشگاهی هم رزومه نیست. خدا را شکری انقدر دانشگاه .... داریم که همه ی فوق لیسانس ها استاد دانشگاه شده باشند.

نشریه ی نما رزومه ی کاندیداها را منتشر کرده. میتوانید بخوانید تا انتخاب کنید. البته گه گاهی هم بسیار میخندید. بعضی از مهندسین چیزهایی نوشته اند که خودش موضوع وبلاگ نویسی است!